دریای من سلام.. منم ساحل..وقت داری چند لحظه ای حرفاهیم را گوش بدهی؟
یا تو هم در گیر درد هایت هستی؟؟
دریای من ... زیر بار موج های پریشانت له شدم..
سیلی های نا جوان مردانه ای بر صورتم می نوازند..
دریا موج هایت چه مرگشان شده است؟موج های آرامم را میخواهم که
جز نوازش برروی گونه هایم کاری با من نداشتند... و این تنها دل خوشیم بود که...
دریا نمی دانم در دلت چه خبر است... که از گفتنش با من کلنجار میروی..
سیلی هایی که بر صورتم می کوبی حاکی از این است که نباید گله کنم...
دریا می مانم برایت.. به جرم ساحل بودن...
دریا اسمت را روزگار می گذارم...
روزگار من ، باز می شوم مکانی برای خالی کردن غصه های دل مواج و پریشانت ...
تا مبادا از غصه کسی دیگر را در کام خود فرو بکشی...
دریا صدایت در گوشم نجوا می کند.. بوی آینده می دهی...من ساحلم دریا... می مانم برایت تا موج هایت هر چه
دارند بر سرم خالی کنند...
دریا می مانم برایت.. به جرم ساحل بودن...
زیر پای آنانی لگدمال می شوم که دوستشان دارم و دوستم ندارند.... تا بهترین روزگار ..تو..دست پیدا کنند...
دریا حاضری چند قطره اشک ساحلت ، ضمیمه آبی بی کرانت بشود؟؟؟؟
تو هم هر قلب شکسته ای را که در دل داری به دست ساحلت بسپار که مرحم دا های شکسته را حفظ کرده
است....
حفظیاتم به درد خودم که نخورد..شاید حداقل بارت را سبک کند...تا شاید باز نوازش موج هایت نصیبم شود...
حال که مرا اسیر خود کرده ای دریا می مانم برایت..... به جرم ساحل بودن....
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1